تا شیشه غمها را در لحظه هایمان بکشند، آری خدا درد دل ما را میشنود !
انگار عمریست به پایت سوخته ام ، هنوز هم با تو چشم به فرداها دوخته ام . . .
مگر میشود از تو دل کند ، تو همچنان پرواز میکنی و من در بند . . .
آنچه میخواهم از خدا ، تو هستی و تو هستی و خود خدا که دستهایمان را بگیرد ، تا عشق زیر پای بی وفایی نمیرد ، تا صدایمان را بشنود ،
تا شیشه غمها را در لحظه هایمان بکشند، آری خدا درد دل ما را میشنود !
انگار عمریست به پایت سوخته ام ، هنوز هم با تو چشم به فرداها دوخته ام . . .
مگر میشود از تو دل کند ، تو همچنان پرواز میکنی و من در بند . . .
انگار عمریست همه فصلهایم خزان است ، تو سبز باش ، تمام زندگی برایم بهار است
برای منی که عاشق هستم ، بودنت همان هوایی است که در آن نفس میکشم
اگر طعم زندگی تلخ است با تو طعم شیرین زندگی را میچشم
سوختم و شکستم ، به تو که رسیدم همچو یه یک شاخه خشکیده دوباره شکفتم
در اینجا نه هوایی است نه بارانی ، عشق من ببار که تو یک فرشته نجاتی
مگر میشود بی تو این زندگی را سر کرد ، این درد دوری ات بود که چشمهایم را تر کرد. . .
آنچه میخواهم از خدا ، تو هستی و تو هستی و خود خدا . . .
که دستهایمان را بگیرد ، تا عشق زیر پای بی وفایی نمیرد ، تا صدایمان را بشنود ،
تا شیشه غمها را در لحظه هایمان بکشند، آری خدا درد دل ما را میشنود !
از این شکستنها ، در دل این سوختنها ، زیر اینهمه خاکستر غنچه عشق شکفته ،
این معجزه ایست که در قلب عشقمان نهفته . . .
نه من همرنگ دیگران بودم ، نه تو همراه دیگران بودی ،
من در وجود تو بودم و تو در قلب من بودی و اینگونه ما با هم در دنیایی دیگر بودیم . . .
خودت را رها نکن از دلم ، دستانت را به من بده گلم ،منی که بی تاب لحظه های در کنار تو بودنم
انگار عمریست در حسرت آن روزم که همان امروز میشود ، گفته بودم تا چشم بر روی هم بگذاری امروز هم در کنار تو تمام میشود . . .
با تو آغاز کردم و با تو میمیرم . . .